غبا ر تردید این روزها چه وزنی دارد: سرقت ادبي

شنبه، دی ۱۰، ۱۳۸۴

سرقت ادبي

اولين دزدي رسمي زندگيم رو در سن 12 سالگي انجام دادم. ماجرا از اين قرار بود كه ما جهت گذراندن اجباري تعطيلات آخر شهريور عازم شمال شديم و يه خونه اجاره كرديم كه ظاهرا" قبل از تابستان چند نفر دانشجو اونجا سكونت داشتندو حالا كه تابستون بود صاحبخانه فرصت را غنيمت شمرده از غيبت حضار استفاده كرده و شبها خونه رو به بهاي گزاف كرايه داده بود. توي اتاق يه سري خرت و پرت بود كه توجه منو به خودش جلب كرد من جمله يه كتاب شعر. كتاب رو ورق زدم و از يه شعر خيلي خوشم اومد خواستم كتاب رو بردارم كه با ممانعت خانواده مواجه شدم و از اونجايي كه شرافت خانوادگي يه همچين اجازه اي رو به من نمي داد مغموم كتاب رو سر جاش برگردوندم. اما تا صبح حواسم پيش شعر بود, صبح طي يك فرآيند محاسباتي به اين نتيجه منطقي رسيدم كه كتاب شعر خيلي هم براي صاحبش مهم نبوده و گرنه سه ماه تابستون ولش نمي كرد و بره. خلاصه دقيقا" در لحظه عزيمت يك لحظه از غفلت جمع استفاده كرده پريدم داخل و اون برگه رو از وسط كتاب كندم و توي جيب شلوارم گذاشتم. هيچ كس به من مشكوك هم نشد و من رضايت خاطر از اين دزدي را هنوز به ياد دارم كه با عطر ياس چليپا كه صبح تو همون خونه مستانه بيدارم كرده بود آميخته. ديشب اين ورق پاره رو بين خنزر پنزرام پيدا كردم متن شعر اين بود: باز من تنهايم
باز من غمگينم
از خودم مي پرسم
به كجا بايد رفت؟
به كه بايد پيوست؟
به چه بايد دل بست؟
به اميني كه امانتخوار است؟
به دياري كه پر از ديوار است؟
.....يا به افسانه دوست
نمي دونم اين شعر ادامه هم داشت يا نه چون من فقط همين يه صفحه رو كندم و از بس دسپاچه بودم دقتي هم نكردم جالبتر اينكه حتي نمي دونم شاعرش كي بود . مي دونم اون لحظه فقط داشتن اين برگه كاغذ برام مهم بوده. من بعد از 10 سال هنوزم از اين كاغذ زرد شده خوشم مياد و اعتراف مي كنم هيچ حس ندامتي ندارم. اما نكته جالبي كه ديشب به ذهنم رسيد اين بود كه من احتمالا" پتانسيل اندوه رو از ابتدا داشتم اگر نه دزدين يه همچين شعري در 12 سالگي يك مقدار مورد داره, حداقل يه خوردني دزديده بودم موجه تر بود. از اون به بعد دزدي خاصي نكردم اگر بوده در حد يه نوك 7% از جامدادي همكلاسيم بوده كه احتمالا" فرداش يكي خريدم و دزدكي دوباره سر جاش گذاشتم. نمي دانم شايد باز پيش بياد و دزدي كنم بعدم احساس رضايت خاطر كنم هيچ نمي دانم