غبا ر تردید این روزها چه وزنی دارد: ....فرشته

شنبه، دی ۱۷، ۱۳۸۴

....فرشته


فرشته عذاب. اين اسمو اونروزبهاري كه دردم (ميگرن) با قدرت حياتيش منو به زندگي باز طلبيد و باعث شد چشمهام به يه صبح ديگه سلام بدن , به ذهنم خطور كرد. دقيقا" خطور كرد. يه صبح ديگه با ميگرن و فرشته عذاب
هميشه حيران بودم چرا اسمتو گذاشتم فرشته. اونموقع ها نفهميدم. اما هيچ وقتم از ذهنم پاك نشد تا اينكه امروز صبح دوباره ميگرن به سراغم اومد و منو بيدار كرد .فهميدم.راز فرشته بودنتو فهميدم. تو كمكم كرده بودي به خاطر همين فرشتم بودي.عليرغم اينكه همه فكر مي كردن راهش اون نبود و صد البته كه منم جز همه بودم. اما كمك, كمك بود. من امروز خيلي مديونتم فرشته. بابت همه سردر گمي هام, بابت همه دردهام و بابت همه دلتنگي هام كه اينا همش زندگيه خود خود زندگي و من حالا ديگه ياد گرفتم چه جوري همه اش رو با ولع تمام عين يه دلستر هورت بكشم و قورت بدم كه عاشق زندگي شدم
همه فكر ميكنند ازت بيزارم فرشته , شايد خودمم همين فكرو ميكردم تا ديروز . اما وقتي خود ديروزمو تو آينه رفتار ديگران پيدا مي كنم ميفهمم من با تلنگر بيدار نمي شدم , مديونتم فرشته ام