Let
بگذار زمان بگذرد, مکان بگذرد
همه را در روشنائی پگاه دیده ام
در آئینه بزرگ اتاق تو
که می خواهد تصویری از تو نشان دهد؟
تو نمی توانی کمکم کنی-چاره ای نیست
,جدایی تاریک است و گس
سهم خود را از آن می پذیرم - تو هم گریه می کنی؟
.دستم را در دست خود بگیر و بگو در یادم خواهی ماند
.قول بده سری به خوابهایم بزنی
چون دو کوه , دور از هم جدا ازهم
. نه توان حرکتی , نه امید دیداری
همه را در روشنائی پگاه دیده ام
در آئینه بزرگ اتاق تو
که می خواهد تصویری از تو نشان دهد؟
تو نمی توانی کمکم کنی-چاره ای نیست
,جدایی تاریک است و گس
سهم خود را از آن می پذیرم - تو هم گریه می کنی؟
.دستم را در دست خود بگیر و بگو در یادم خواهی ماند
.قول بده سری به خوابهایم بزنی
چون دو کوه , دور از هم جدا ازهم
. نه توان حرکتی , نه امید دیداری
0 Comments:
ارسال یک نظر
<< Home