غبا ر تردید این روزها چه وزنی دارد

سه‌شنبه، اسفند ۲۲، ۱۳۸۵

از رنجی خسته ام که از آن من نیست
بر خاکی نشسته ام که از آن من نیست
با نامی زیسته ام که از آن من نیست
از دردی گریسته ام که از آن من نیست
از لذتی جان گرفتم که از آن من نیست
به مرگی جان می سپارم که از آن من نیست

الف.بامداد

4 Comments:

Anonymous ناشناس said...

میتوان از هیچ چیزی ساخت دختر جان؟
نه...نمی شود
ما با هیچ به دنیا می آییم
پس هیچگاه هیچ چیز دیگری نخواهیم داشت
هیچ هم خواهیم رفت
---
fa klulu

۸:۳۱ ق.ظ.  
Blogger ققنوس said...

خدایا
به کدامین جرم
کدامین گناه
؟!؟!؟!

۲:۰۰ ق.ظ.  
Anonymous ناشناس said...

فقط این ان مال من است باید در لحظه و برای اینده زیست

۹:۳۷ ق.ظ.  
Anonymous ناشناس said...

در آستان سحر ایستاده بود گمان

سیاه کرد مراآسمان بی خورشید

دریغ جان فرو رفتگان این ساحل

که رفت بر سر سودای صید مروارید

.........
error-e-afarinesh

۲:۴۲ ق.ظ.  

ارسال یک نظر

<< Home