غبا ر تردید این روزها چه وزنی دارد: قشقرق

شنبه، آذر ۲۴، ۱۳۸۶

قشقرق

همیشه عین اجل معلق ظاهر می شوی. پر سر و صدا و سرشار. سیگارم را میدزدم از جلوی دید . بلند داد می زنی نترس منم. تا جای سوختگی روی دستم را زبان بزنم و فوت کنم درست چهار زانو نشستی روبرم. حلقه ام بلدی درست کنی با دودش؟ می خندم . نه. برات چایی آوردم تو اتاق , نبودی . حمام و دستشویی را هم دنبالت گشتم نبودی. می پرسم می خواستی چایی را توی دستشویی تعارفم کنی؟ قهقهه می زنی و یک ننهههه کشیده میگی مثل همیشه.سرت را خم می کنی به چی فکر می کنی تو این سرما که بست نشستی سیگار می کشی؟. به سیگار. واااا مگه سیگارم فکر داره؟ من وقت سیگار کشیدن فقط به سیگارم فکر می کنم. واقعا"؟ چشمهام را را آرام می بندم و باز میکنم انگار که گفته باشم آره. دست دست می کنی . چشمکی حواله ام می کنی خبریه؟ میگم یکی از دوستام بود آمده بود فیلمهایی که سفارش داده بودم آورده بود, خبریم نیست. بی هیچ مقاومتی در برابر فضولیت میگی دیدم رو میز اونی که جلدش آبی بود دو نفرم داشتن همدیگرو می ماچیدن . میخندم . قشنگه؟ آره من دوست دارم. دیدیش پس؟ 100 بار. عاشقانه ست. عاشقانه ست. دوباره می خندی و چشمهات گشاد می شود انگار که گفته باشی خوب بقیه اش را تعریف کن . میگم اگر خواستی می دم ببینی؟ دست دست می کنی بازم. دیگه چه خبرا؟حرفی حدیثی چیزی نمی گی؟ می دانم که می خواهی تعریف کنی چیزی را . آمده ای پی گوش. از معرفت بچه گانه ات خوشم میاد که اول میخواهی مستمع بوده باشی تا به نوبت گوینده هم بشوی. پاهام را جمع می کنم توی شکمم و ته سیگارم را می چلانم. می گم من که نه اما تو رو مطمئنم از اون برق چشمهات . براق می شوی اما ته چشمهات کیفور شدن را می بینم . لبخند میزنم . می خندی و بلند می گی می دووونییییی . و من حس می کنم که خیلی وقتها بوده که من نه دانستم و نه فهمیدم. سرم را تکان می دهم انگار که بگویم چی رو؟
.... و تو شروع می کنی
پ. ن 1: کاش هرگز نفهمی که من فقط به جمله های اول و آخرت گوش می دهم
پ. ن 2: بعضی وقتها مطمئن می شوم که گاهی باید به زندگی از دور نگاه کرد. مثل تو که انگار تنها خاصیتت برام همان شباهتت از دور است . اینقدر که آرزو می کنم کاش هرگز از نزدیک نبینمت
پ.ن 3: پ.ن فوق هیچ ربطی به متن فوق الذکر نداشت و صرفا" یک پارازیت ذهنی بود

1 Comments:

Anonymous ناشناس said...

به قول اي خارجيا Wow
بسي حال برديم در اين چند خط....
تورو خدا يكم زود زود آپ بنما...
به نام خدا
پيتزا :P

۲:۰۳ قبل‌ازظهر  

ارسال یک نظر

<< Home