ایده قفل کردن در خونه کاشانی سر صبحی , با قفلی که احساس کردم بیکار رو نرده هاشون مونده از من بود . خاک هم بلافاصله دست به کار شد و بی تردید قفلو چپوند تو نرده ها . بعد هم دوتایی خیلی متین و موقر اومدیم بیرون یه روز خوش بورژوایی بهم گفتیم . اون رفت به سمت اون سر کوچه منم به سمت این سر. نرسیده به سر کوچه مثل سگ پشیمون شدم
5 Comments:
اي باب خرداد!! سخت مي گيريا...
خودمون شب مي يومديم نجاتشون مي داديم :D
از فردا در اونورم ق4فل مي كنم كه بهتر بتونيم نقش منجي بازي كنيم.
پايه اي؟؟؟:P
* بابا
** قفل
*** ماشالا به من با اين ديكته
E! pas shoma boodin? mage dastam behetoon narese voroojakaaaaa
خدایی فکرشو بکن کاشانی بلاگه منو می خونه .... خیلی تصور با مزه ای مخصوصا" با اون کلاه روسی که سر می ذاره
خاخام خرداد حق نظر
ماااااا.... يعني چي؟؟؟
آقاي كاشاني به خدا ما قصدمون فقط و فقط مزاحمت بود كه مطمئن نيستيم حاصل شد يا نه...
ييهو نزنه به سرتون اجاره مونو زياد كنيد...
اين خرداد يه چيزي حالا گفت فقط يه روز بخير بورژوايي بود وگرنه آه نداريم با ناله سودا كنيم
ارسال یک نظر
<< Home