غبا ر تردید این روزها چه وزنی دارد: آئین سخنوری

چهارشنبه، دی ۱۲، ۱۳۸۶

آئین سخنوری

دستش را قریب به بیست ثانیه روی زنگ گذاشته بود. به اف اف که رسیدم تقریبا" غریدم که بعلههه؟ و خودم را آماده کرده بودم که بگم چشم مهلت بدهید الان میرسم خدمتتان. بلافاصله صدای سرشار از هیجان و نشاطی تقریبا" فریاد زد سلام خانم شایسته صبحتون به خیر خانم شایسته کوچه خیلی شیبش تنده با این برف با اجازتون من ماشین رو جلو پلاک 22 نگه داشتم . اگر وسیله ای چیزی هست من دم در منتظر می مونم کمک کنم . همه اینها را یک نفس گفته بود بدون آنکه منتظر کلامی جواب باشد. گفتم نه ممنون الان میام. 20 ثانیه صدای ناهنجار زنگی که زده بود را یکباره به هیجان لحنش بخشیدم. صدای گرم و جوانی داشت. دم در که رسیدم دیدم ایستاده کنار یک پیکان کرم رنگ و برام دست تکان می دهد. کامله مرد 40 - 45 ساله . قدش کوتاه بود. فکش هم کمی جلو بود. یک کلاه بره دقیقا وسط کله سرش گذاشته بود که انگار روی پیشانیش سر خورده بود . لبه کلاه شکسته بود و شبیه فلش شده بود که به بینی کشیده و چند طبقه اش اشاره می کرد. موهای تنک و کاملا" آشفته اطراف گوش و لبه ایستاده کاپشنش را پوشانده بود. سلام کردم و نشستم توی ماشین. خانم شایسته مسیرتان کجاست؟ مسیر را گفتم. گفت خانم شایسته می بینید چه برفی میاد . ببخشید من مجبور شدم اینجا پارک کنم خواستم زنجیر ببندم باز گفتم بند میاد ؛ حالا خدا کنه گیر نکنیم. گفتم نه ( رحیم آقا .... فکر کردم اسمش همین باید باشد) فکر نکنم برف نشسته باشه فعلا". گفت خانم شایسته احتیاط واجبه بد میگم خانم شایسته ؟ فامیلیم شایسته نبود . حس غریبی داشت این فامیلی گفتم همین طوره. یه پرشیا جلوتر زده بود کنار اتوبان مدرس و کاپوتش رو زده بود بالا. گفت دکی د بیا تسمه پاره کرده من این پشت ده تا تسمه دارم ولی اگر بهت بدم . یه جشن تولد می گیرن واسه بچش 300 تومن پولش می شه اونوقت یه تسمه نمی ذاره تو ماشینش . آئینه را تنظیم کرد چشمهاش از زیر لبه کلاه پیدا شد چشمهاش گرد بود و تنگ . گفت اینا راننده نیستن به خدا خانم شایسته. آدم باید همیشه برا روزه مبادا آماده باشه. من خودم این پشت همیشه یه چهار لیتری بنزین , 10 تا تسمه و دو تا زاپاس دارم. بد می گم خانم .. نذاشتم بگه شایسته گفتم چه عرض کنم . گفت خانم موریس مترلینگ یه کتاب داره به اسم آئین سخنوری خیلی کتاب جالبیه توش میگه هیچ وقت تخم مرغات رو تو یه سبد نذار. حالا این تخم مرغ می تونه هر چیزی باشه ها. اصلا" خانم شایسته همه اقتصاد دانا هم همین طورند همیشه یه پولی چیزی کنار میذارن برا مبادا. اصلا" همین خود من هر وقت چایی می خرم دو تا می خرم یکیش رو قایم می کنم هر وقت زنه گفت چای می گم بیااا . دستش را آنچنان پرت کرد که گمان کردم اگر دقیقا" پشت سرش نشسته بودم می خورد تو صورتم.پول که همیشه نیست بد می گم خانم شایسته ؟ گفتم چی بگم نه. پیچید توی خیابان اصلی گفت محل کارتان اینجاست خانم شایسته نه؟ گفتم بله. گفت من قبلا" هم شما رو آوردم. یادم نمی آمد. یه سوناتا از خیابان فرعی پیچید جلوش یه نیش ترمز کرد ؛ گفت بیا اسباب بازی. همه اینا رو با چسب اوهو چسبوندن به خدا خانم شایسته. به خدا بازم پیکان بازم پیکان به خدا یه چیز دیگست خانم شایسته. اصلا" می دونین که تانک رو از رو پیکان ساختن. نمیدانستم حرفتش درست بود یا نه ولی خنده ام گرفت لبهام رو جمع کردم و با زیپ کیفم ور رفتم. انگار فهمیده باشد با تاکید گفت تانک رو از رو پیکان ساختن.بعد گفت خانم شایسته من یه روز جمعه صبح چند وقت پیشا بردمتون فرهنگسرا جلسه کتابخونی بود شعر خونی بود ؟!! اصلا"هیچ جمعه صبحی با هیچ آژانسی تا جایی که یادم بود هیچ فرهنگسرایی نرفته بودم. کله ام را تکان دادم و لبخند زدم. گفت راستی گفته بودین جی می خونین؟ گفتم کتاب , مجله روزنامه خلاصه هر خواندنی که برسد و البته حوصله اش هم. گفت ای بابا خانم شایسته و لبخند گل و گشادی کل صورتش را پوشاند گفت منظورم... گفتم ممنون من جلو همین بانک پیاده میشم. چقدر تقدیم کنم

4 Comments:

Anonymous ناشناس said...

خانم شايسته... خانم شايسته... ترو خدا خانم شايسته :D
مردهء اون همه حوصله هيم كه تو خرج كردي واسه يارو...
روزنامه، مجله، كتاب مي خوني؟؟ ييهو بگو سينما هم ميري خوب...:D

۱:۰۷ قبل‌ازظهر  
Anonymous ناشناس said...

حالا خداييش اين مريس مترلينگ خوندن راننده آژانسامونو داري خانم شايسته؟ :D

۱:۰۹ قبل‌ازظهر  
Blogger Black Jazz Britain said...

به به به ....به نام خداوند رنگین کمان.....خداوند بخشنده مهربان. خانم شایسته شما واقعا" شایستهء یه همچین راننده آژانس شایسته ای هستین خانم شایسته.

۱:۴۵ قبل‌ازظهر  
Anonymous ناشناس said...

خانم شايسته... نبينم ناراحت و عصباني باشي... بيخيال اين حرفها... انگار منو تو آفريده شديم كه همش حرف بخوريم و تاوان حماقت بقيه رو بديم...
خانم شايسته :D

۱۰:۵۸ بعدازظهر  

ارسال یک نظر

<< Home