Don't even think about it!
نه . اوضاع خراب می نماد.نمی توانم که خودم را قانع بکنم که داستانی نداشته باشم. حتی خیالبافی یا امید به اینکه به نحوی داستانی بسازم هم دیگر جوابگو نیست. نه هرگز نتوانستم, نمی توانم فکر کنم خود ماجرای زندگی کافیست. حتما" اشتباهی شده. شاید داستان من از قلم افتاده. باید پرس و جویی بکنم
2 Comments:
Vayyyyy...che filsoofaneeeee!!!
Baba Soghrat...Baba ey val falsafidanet...:*
همه ما يه جوري داستانمون گم شده فرزند... اگه داستانه معلوم بود خدا مي خواستيم واسه چي كار؟؟ اصلاً اين همه تلاش و تكاپو واسه چمون بود ميس سويتزلند؟؟:)
ارسال یک نظر
<< Home