غبا ر تردید این روزها چه وزنی دارد: Zip It Up

چهارشنبه، مرداد ۱۶، ۱۳۸۷

Zip It Up

دلم می خواست می شد دستم را فرو کنم توی صفحه مونیتور برسانمش به چشمهای احتمالا" وقیحت انگشت سبابه و انگشت وسطم را فرو کنم توی چشم خانه ات و بچرخانم. البته بهترش این بود لال می شدی پس کاش می شد زبانت را عین "شکو" از حلقت بیرون می کشیدم. آخ اگر زورم می رسید . پی معضلات روانی من نگرد. مشکل من از توست . دیوانگیم را سبب آدمهایی از دست توست. آنکس که کمی بداند و بداند که بداند. از بازیهای کریه و احمقانه تان. از دست انداختنهای بی حد و بی منظورتان. از قضاوتهای نابجا و نا بخردانه تان. از قیافه های حق به جانبتان وقتی که از فتح الفتوح بحث های بی سر و ته تان بر می گردید.از غرور بی دلیل و بی پشتوانه تان. از خشمتان از قهرتان از مهربانیتان از آغوش بویناکتان. چرا که من از هر چه با شماست از هر آنچه پیوندی با شما دارد نفرت می کنم

1 Comments:

Anonymous ناشناس said...

کی از هم آغوشی حرف زد که میگی آغوش بویناکتان؟ به قول معروف دیدی تنت می خواره....

۱۰:۵۲ بعدازظهر  

ارسال یک نظر

<< Home