Chek o Nek
وسايلي كه خريده بوديم رو جابجا مي كردم
گفته بود: واقعا" تو چطور اين همه خرت و پرت مي خري ولي خيلي پول خرج نمي شه؟
سعي كرده بودم به سبك خودش جواب بدم قيافم را حق به جانب كرده بودم ابروهام را داده بودم بالا با يه نفسه بريده كوتاه گفته بودم: خب ميشه گفت اين هنر چك و نك ( به كسر چ و نون) اداره زندگي به سياق كارمنديست كه يحتمل از مادرانمان سينه به سينه به ما ارث رسيده
از آن ژستهاي وقتهاي فكري شدنش گرفته بود بعدش گفته بود: اما زندگي كارمندي و اون كلمه هه ( منظورش چك و نك بود) كه گفتي شايسته تو نبوده. نيست. تو بايد مثل شازده ها زندگي كني
خنديده بودم زياد, زياد و به خيلي چيزا فكر كرده بودم اون لحظه گفته بودم : خيلي خوبه فقط حاليا كه يه بيست و چهار سالي دير كردي سردار
1 Comments:
حالیا بیست و چهار سالی دیر رسده ای سردار :)
پ.ن: من مرده همه عمر دیر رسیدنم جان دلم :)
ارسال یک نظر
<< Home