غبا ر تردید این روزها چه وزنی دارد: از شب هنوز مانده دو دانگي 2

جمعه، مرداد ۰۲، ۱۳۸۸

از شب هنوز مانده دو دانگي 2

به روز بيست و سوم خرداد اما واقعه ديگر شد. تنها چند ساعت بعد از اعلام پيروزي قاطع الف نون با چيزي حدود 11 ميليون اختلاف. حالا خشم بود كه جاي خون جوشيد توي رگهاي مردمان از اينكه اينقدر بي مقدار فرضشان كرده بودند. تهران * سبز پوش بهت زده چنين تقلبي را بر نمي تابيد. يكي دو روز اول غالب آدمها كه مي ديدي توي تاكسي , بانك , بقالي , مترو يا هر جاي ديگري با چهره درهم مي ژكيدند؛ گاه به نجوا و گاه بلندتر.اينباراكثر آنها كه پايين و بالاشان را سبز كرده بودند رفتند و عده اي ديگر آمدند و جاشان را گرفتند. صورتهاشان رنجورو مالاماله خشم. پس مشت گره كرديم , نعره زديم نه از دل كه از جان , توي ميدان هاي مختلف شهر جمع شديم , سياه پوشيديم و خيابانها را گاه به سكوت و به رسم آنچه اسمش را گذاشتيم اعتراض مدني و گاه به فرياد و بانگ حق خواهي زير پا زديم.عوضش آنها هم آمدند كوچه به كوچه با هيبت هاي هراس افكنشان , توهين كردند , كتك زدند, گرفتند, بردند به ناكجا آبادها, و دست آخر هم كشتند و خون روشن روان شد كف خيابانهاي تهران.خبر رسید طاق و جفت از جنایات زندان ها از تجاوزها و شکنجه ها. شعبان بي مخ ها جاشان را دادند به چوب بدست هاي زردمبوي آقا كه حالا بي پروا پرسه مي زدند توي كوچه ها و دور ميدانها. ترس و خشم در كشاكش افتادند به جان مردمان و شب هاي تهران پر شد از غريو الله اكبر و مرگ بر بادها. به فراخور محله ها بعضي جاها واضح تر و بعضي جاها گنگ تر. غريوي كه معنايش كمرنگ بود براي خيلي ها اما انگار تنها راه اعلام وجود باشد كشدار و پر نفرت ادا مي شد. بازهم آمدند به خانه ها ريختند ,زدند و زدند, بردند و بردند و باز هم كشتند
راههاي ارتباطي كه بسته شد, گفتند هر ايراني يك رسانه. اين شد كه همه دست به كار شدند. از كشته ها نماد ساختند, برايشان شعر سرودند گاهي بعضي بر پياز داغش هم فزوده گفتند مبارز بودند اينها ( حتي آنها كه راي نداده بودند ). گزارشات و جك ها و داستانك ها و كاريكاتورها در مذمت الف و نون و حاميان سيل شد توي ايميل ها و رسانه هاي آنور آبي. از آنجا تز آمد. برنامه هاي مدون.كار كه بالاتر گرفت حتي عناصر معلوم حال تري هم مثل هادي غفاري جاني بالفطره كه تنها چون از لحاف قدرت چيزي بهش نرسيده بود هم به ميدان آمدند. بيانيه ها آمد. اعتراضات علم شد از گروهك ها مجاز و به زعم من حزب نماهاي تك فرقه كه براي گرفتن مشروعيتشان پناه مي بردند به تفسير احاديث و عقايد بنيانگذار كبير انقلاب 57. آنها كه سنگشان را به سينه مي زنيم دائم حواله امان مي دهند به قانون اساسي و برخورد قانوني و اسلامي و اینها همه کم بود اینبار به یک دلیل ساده , حالا دیگر مرده بودند کسانی و داغدار شدند کسان دیگر.عده اي اينطور گفتند كه اينها همان سركوب شدگان انقلاب قبلي اند كه بازهم با بانگ الله اكبر آمدند. بعضي هم خواستند شاهزاده رضا را بكشانند وسط ماجرا.و بازهم ماجراها و ماجراها
اينها آنچه بود كه گفتند و شنيدم و باز من ماندم حيراني . گنگ و سرگشته. و اينبار هراسان از هدر شدن اينهمه فرياد و خون هاي روشن. مي ترسم از اينكه هر كس تنها بداند چه نمي خواهد مي ترسم. نمي دانم اين جاي افتخار دارد يا تاثر كه مردمان جانشان را كف دستشان مي گيرند آن روز كه تهران خالي است از ساكنانش پس تعطيلي هاي آلودگي هوا و تعداد آن روبرويي ها 10 برابرشان ؛ مي ريزند از خانه بيرون و مي روند توي خيابانها به فرياد با اين خيال كه شايد برگشتي در كار نباشد. و لرزانم از اينكه تكرار شود آنچه گفتند پيش از اينها مقدر شده بر ما و هدر شود اينهمه جواني اينهمه خون روشن ... من از اينكه نترسيم و با هم باشيم و تنها بدانيم چه نمي خواهيم مي ترسم.
پ.ن *: آنچه شرحش رفت بر اساس ديده ها و شنيده هاي نگارنده پست است و ذكر مكان از اينرو واجب آمد.

1 Comments:

Anonymous ناشناس said...

مسلکها به جز بهانه دعوائی نیست بر سر کرسی اقتداری
وانسان دریغا که به درد قرونش خو کرده است

۳:۰۰ بعدازظهر  

ارسال یک نظر

<< Home