غبا ر تردید این روزها چه وزنی دارد: اندر این خانه ویرانه نشیمن چه کنم

دوشنبه، شهریور ۰۹، ۱۳۸۸

اندر این خانه ویرانه نشیمن چه کنم

حالا توی این ماه عزیز چقدر محتمل است یکی دیگر هم مثل من پیدا می شود که توی مترو درست دم دمای افطار , همان وقت که حجم آن همه آدم که اکثرا" تن هاشان, دهان هاشان و کله هاشان بوی یکجور گندیدگی می دهد تقریبا" یک سوم می شود, یک پیرزن خرفت خنده رو به پستش بخورد و به زور قربان صدقه ازش بخواهد به ندای یکی از این فروشنده داخل واگن های زنانه که شورت و سوتین الوان یا دونات رضوی تازه می فروشند و نمی دانم سر چه خود شیرینی یکهو درخواست صلوات محمدی بکند برای تعجیل در ظهور آقا, لبیک بگوید و هی در گوشش بگوید بگو ننه قربان بگو خشگله ( دقیقا" همین کلمه ) خانم ثواب داره, دلشوره بگیرد و نتواند زنک را بگیرد و خفتش کند که نمی توانم ننه برایتان دلواپسم. چطور بگویم خاطرم جمع نیست که آقا بمب اتمی , هیدروژنی , فسفری همراهش باشد یا حداقلش توان مقابله نظامی برابر داشته باشد اگر نه یکبار دیدی گرفتند بردند با رافت اسلامی جسم خارجی استعمالش کردند آنوقت سگ هم بی آبروییش را جمع نمی کند ... نه مرا قاطی این ماجراهاتان نکنید . مرا با شما هرگز پیوندی نبوده است