غبا ر تردید این روزها چه وزنی دارد: آوریل 2006

یکشنبه، اردیبهشت ۱۰، ۱۳۸۵

Detente

و هيچ يك سخني نگفتند
نه ميهمانو نه ميزبانو نه گلهاي داوودي
پ.ن : يادم نيست كي و كجا شنيدم ولي اونقدر تكرارش كردم تا خوابم برد
پ.پ.ن : از مسجد شمردنو گوسفند شمردن كه خسته شدم به اينا رسيدم
پ.پ.پ.ن: ميدونم اين روزا تلفات نبوغم داره زياد مي شه ولي به شرف هممون قسم به فكرش هستم

impetus

جسم براي زنده ماندن به انگيزه احتياج داره يه چيزي كه نيروش رو مصرف كنه وگرنه همين نيرو برميگرده و از درون منهدمش ميكنه

Take it easy

ببخشيد؟-
!!بله:
شما ازدواج كرديد؟-
خير ..شما چطور؟:
منم نه .. پس بايد با هم ازدواج كنيم-
بچه ام درست مي كنيم؟:
آره...فكر بدي نيست..چند تا؟-
يكي...نه دو تا ميترسم كم بياد:
خوب ديگه بريم-
كجا؟:
سر زندگيمون ديگه-
آهان اونجا ... باشه بذار پنجره رو ببندم بيام پائين:

شنبه، اردیبهشت ۰۹، ۱۳۸۵

Mind

احتمالا" اساسيترين مشكلم با مردم اين بوده كه هرگز قادر به پيش بيني نيستم و عمدتا" پيش بيني هام غلط از آب در مياد
واقعا" مفهوم يه سري كارا وحرفهاشون برام قابل هضم نيست نمي فهمم... خلاص
اوج گسستن همين نقطه به شمار مياد...نه واقعا" مثل اينكه مرا با شما هرگز پيوندي نبوده است

جمعه، اردیبهشت ۰۱، ۱۳۸۵

سالها پيش به شدت معتقد بودم كه برفك تلويزيون همون عروسي مورچه هاست
ديشب بالاخره بازم تونستم يه عروسي ببينم
پ.ن : دو احتمال قابل پيش بيني مي باشد 1) آمار ازدواج در مورچه ها در سالهاي اخير كاهش يافته2) به علت سنگيني مخارج از فيلمبرداري صرف نظر ميشود
غالبا" دو دسته از افراد از انديشيدن معافند زنان زيبا و مردان پولدار
پ.ن1 : اين يك حكم شخصي مي باشد
پ. ن 2 : اعتراض وارد نيست

دوشنبه، فروردین ۲۸، ۱۳۸۵

Certainly

من يقينا" , بي شك , مطمئنا" و... اعتقاد دارم در زندگي بعضي ها زخم هايي هست كه مثل خوره روح را به آهستگي و در انزوا مي خورد و مي تراشد

جمعه، فروردین ۱۸، ۱۳۸۵

حسوديسم مينور

با مدد از اين پست به اطلاع كليه دوستان , آشنايان , همشهريان , همميهنان وساير بستگان ميرسانم
كه اينجانب علاوه بر سو فاهمه يك مرض ناشناخته ديگه هم عمل آوردم كه با اجازه بزرگترا اسمشو گذاشتم حسوديسم مينور. از علائم اين بيماري نادر اينه كه وقتي كسي رو ميبينم كه از يك مسئله عادي به زعم من بيخود خر كيف ميشه من مغرضانه چنان نگاه عاقل اندر سفيهي به طرف ميندازم كه از من و خودش بيزار بشه و از علائم ديگه اين بيماري اينه كه اصلا" قابل كنترل نيست و غير ارادي ميباشد و گاها" ديده شده موجبات سوتفاهم و آبروريزي را به همراه داشته است
عرض شود كه البته خود من در اين زمينه تحقيقاتي كردم و 2 عامل براي علت اين بيماري كشف كردم
اول : اينكه ديدن قيافه ابلهانه طرف در اون لحظه مزبور با اون دهان كج وكوله كه با تلاش بي شائبه اي از هر زاويه سعي در جمع و جور كردنش داره سرگرم كننده و جالب مي باشد
دوم : به اين ترتيب اندكي از حسادت خود رامبني بر عدم خر كيف شدن بروز ميدهم اما عمرا" اگر اونا بفهمن

دوشنبه، فروردین ۱۴، ۱۳۸۵

The life....

لطافت ترسي است كه در سن عقل به ما القا مي شود. لطافت اقدام به ايجاد فضاي مصنوعي است فضايي كه در آن بايد با ديگري مثل بچه رفتار كرد
لطافت ترس از عاقبت عشق جسماني نيز هست؛كوششي است براي نجات عشق از دنيايي كه فريبنده و اجبار آميز و سنگين شده از تن و مسئوليت است
ميلان كوندرا

صبر Ende

جديدا" لحظاتي كه تو بيمارستان گير مي كنم دلم مي خوادبپرم تو صفحه اون ساعتي كه از كثيفي به جاي سفيد زرده همونكه تو اورژانس و عقربه هاشو هل بدم جلو ...باداباد هرچي ميخواد پيش بياد بياد. فقط اين دقيقه هاي زجر آور بگذره
همين