غبا ر تردید این روزها چه وزنی دارد: اوت 2006

چهارشنبه، شهریور ۰۸، ۱۳۸۵

دو تا عنصري كه در زندگي براي من فلاكت محض تلقي ميشه عبارتند از:ترديد و انتظار

سه‌شنبه، مرداد ۲۴، ۱۳۸۵

امروز تو را دسترس فردا نيست
و انديشه فردات به جز سودا نيست
ضايع مكن اين دم ار دلت شيدا نيست
كاين باقي عمر را بها پيدا نيست
پ.ن: از اون حالتهاست كه اين چندتا بيت 3,2 روزه بد تو دهنم افتاده
پ.پ.ن: آخيييييش

شنبه، مرداد ۲۱، ۱۳۸۵

Test

كدام يك تعريف كاربردي عشق مي باشد؟ -
الف) عشق يك كالاي بادوام است
ب) عشق يك كالاي مصرفي است
ج) عشق يك كالاي عمومي نيز محسوب مي شود
د) عشق جزخدمات رفاهي محسوب مي شود
پ.ن : داوطلبين گرامي فرصت پاسخگويي به اين سئوال سه سوت مي باشد بيشتر فكر كردن جايز نيست

پنجشنبه، مرداد ۱۹، ۱۳۸۵

An accident

شرط مي بندم چيزي حدود 80% از افراد هم نسل من در اثر يك اشتباه يا دست كم يك اتفاق برنامه ريزي نشده درست شدند

شنبه، مرداد ۱۴، ۱۳۸۵

آنگاه خورشيد سرد شد و بركت از زمين ها رفت
وسبزه ها به صحرا ها خشكيدند و ماهيان به درياها خشكيدند
و خاك مردگانش را زان پس به خود نپذيرفت
شب در تمام پنجره هاي پريده رنگ , مانند يك تصوير مشكوك
پيوسته در تراكم و طغيان بود
و راهها امتداد خود را در تيرگي رها كردند
و ديگر كسي به عشق نينديشيد
و ديگر كسي به فتح نينديشيد
و هيچ كس ديگر به هيچ چيز نينديشيد
در غارهاي تنهايي بيهودگي به دنيا آمد
خون بوي بنگ و افيون مي داد
مرداب هاي الكل با آن بخار هاي گس و مسموم
انبوه بي تحرك روشنفكران را به ژرفناي خويش كشيدند
و موشهاي موذي اوراق زرنگار كتب را در گنجه هاي كهنه جويدند
خورشيد مرده بود
خورشيد مرده بود و
فردا در ذهن كودكان مفهوم گنگ گمشده اي داشت
آنها غرابت اين لفظ كهنه را در مشق هاي خود
با لكه درشت سياهي تصوير مي نمودند
بيچاره مردم دلمرده و تكيده و مبهوت
در زير بار شوم جسدهاشان از غربتي به غربت ديگر مي رفتند
و ميل دردناك جنايت در دستهاشان متورم مي شد
آنها غريق وحشت خود بودند و حس ترسناك گنهكاري
ارواح كور و كودنشان را مفلوج كرده بود
شايد هنوز در پشت چشم هاي له شده در عمق انجماد
يك چيز نيم زنده مغشوش بر جاي مانده بود
كه در تلاش بي رمقش مي خواست باور كند
صداقت آواز آب را
شايد ,شايد چه خالي بي پاياني
خورشيد مرده بود و هيچ كس نمي دانست
نام آن كبوتر غمگين كه از قلبها گريخته ايمان است