غبا ر تردید این روزها چه وزنی دارد: ژوئیهٔ 2008

چهارشنبه، مرداد ۰۹، ۱۳۸۷

My Powerful Anixites

وقتی طاق باز روی زمین دراز می کشم قدرتش را به وضوح حس می کنم با تلاش بی وقفه قفسه سینه ام را بالا و پایین می برد . بدیش این است که هنوز با هم به تفاهم نرسیدیم که بمانند و قفس قلب را بالا و پایین ببرند به تلواسه یا نه بگذارندمان به سکوت مطلق به بی خبری
پ.ن: این روزها بدجوری حس می کنم دارم حرام می شم فکر می کنم زمان میگذره و من دست آخر نمیتونم ادعا کنم که سفر کوتاه بود و جان کاه اما یگانه بود و هیچ کم نداشت
پ.پ.ن: موزیک متن این فکرم د فورگاتن بود ؛ همین جوری حال کردم ژست روشنفکری بگیرم

پنجشنبه، مرداد ۰۳، ۱۳۸۷

2.5.1387


دوم مرداد 1387 . ورودی قطعات 6 و 7 قبرستان امامزاده طاهر.فقط تصور کنید چند قرن به طول خواهد انجامید تا ایران دوباره شاعری به قد و قیمت شاملو به خودش ببینه
پ.ن: به غایت دیوانگی عصبیم بیشتر از این توان نوشتنم نیست

سه‌شنبه، مرداد ۰۱، ۱۳۸۷

Puzzle

: جایی که من نفس میکشم
تنها بیست درصد زندگی رو پلانه هفتاد در صد دیگش مرهون حوادث و احتمالات است ده درصدش هم مدته مدیدیه که سهمیه است
آدمها باید حتما" افسرده و پیچیده و غیر قابل پیش بینی باشند به نظر بیایند اگر نه اصلا" خاص و خواستنی نیستند
برای هر کار بزرگ و کوچک اعم از امور تجاری , سیاسی , عشقی , خانوادگی , باید کلی بازی سیاستمدارانه بلد باشی و کلی فسفر جهت ....کلک بازی بسوزونی اگر نه ول معطلی
حالا اگر گفتین من کجا دارم نفس می کشم؟
پ.ن: جوابهای صحیح و نا صحیح خود را ظرف یک هفته به آدرس : تهران - صندوق پستی ارسال فرمایید
پ.پ.ن: جایزه برنده این مسابقه یک عدد ایر باس می باشد
پ.پ.پ.ن: رو کم کنی جشنواره ایرانسل بود اگر نه هواپیما رو کی داده کی گرفته

جمعه، تیر ۲۸، ۱۳۸۷

Farewell


بدترین خبری که می شد این روزها بشنوم درگذشت بازیگر نقش جاودانه هامون بود . حالا می فهمم چطور است که بعضی مردن ها مهم می شود . بی هیچ سببی یا نسبی

یکشنبه، تیر ۲۳، ۱۳۸۷

ملغمه بی قانون مطلق های متنافی

نمی فهمم به خاطر تجربه قانون کوششهای معکوس است یا از ترس مردن خود کشی کردن است یا نه بدبینی حاصل از شرایط کمبود است که هر بار که تمنایی در من سر بلند می کند و در جانم می لولد , اول از همه خودم تیغ بی مهری به جانش می کشم

چهارشنبه، تیر ۱۹، ۱۳۸۷

Rose - Water

بوی گلاب آمیخته با بوی تن هر وقت, هر کجا , همیشه
برای من یعنی بوی ختم. یعنی یکی داره تمام می شه

یکشنبه، تیر ۱۶، ۱۳۸۷

Don't even think about it!

نه . اوضاع خراب می نماد.نمی توانم که خودم را قانع بکنم که داستانی نداشته باشم. حتی خیالبافی یا امید به اینکه به نحوی داستانی بسازم هم دیگر جوابگو نیست. نه هرگز نتوانستم, نمی توانم فکر کنم خود ماجرای زندگی کافیست. حتما" اشتباهی شده. شاید داستان من از قلم افتاده. باید پرس و جویی بکنم

سه‌شنبه، تیر ۱۱، ۱۳۸۷

I wish I were a strong ruffian man

میدان ونک منتظر تاکسیم. ساعت نه صبحه. تاکسی قبلی که ازش پیاده شدم چون پول خرد نداشت 300 تومان بیشتر کرایه برداشت. کلی هم غر زد که مسافر باید پول خرد داشته باشه الان این وسط من وایستم جریمه منو شما میدی , راننده تاکسی کارمند بانکه مگه. یک پیکان آبی که یه خط نارنجی رو کاپوتشه مارپیچ می پیچه و میاد جلو پام با شدت هر چه تمام تر ترمز می کنه. یه پیرمرد شصت و خورده ای ساله. قسمت فوقانی کله سرش طاسه الباقی موها بلند- سفید- فیتیله بسته. سر تاسش را با تمام وجود به چپ و راست تکان می دهد و گوشه سمت چپ دهانش را به طرف بالا چین می دهد. این یعنی مسیرت کجاست. سوار می شوم. دستای راننده کاملا" چرک و سیاه است. یقه پیراهنش که احیانا" روزی آبی بوده الان کاملا" خاکستری است. فنرهای سفت و زهوار در رفته صندلی را زیرم حس می کنم.. بار هر ترمز کمی به بالا پرتاب می شم. بوی ادرار غلیظ کل فضای ماشین را پر کرده. یکمی احساس تهوع می کنم. یک خانمی بغل دستم سوار می شود. صد متر پایین تر پیاده می شود. کرایه که می دهد راننده تقریبا" فریاد می زند که بابت 150 تومن هزاری میدی؟! چند ثانیه ای مشاجره می کنند. زن پیاده میشه. راننده زیر لب به صورت نا مفهومی فحش می ده . فقط کلمه عوضی آشغال قابل تشخیصه. گاز را تا ته فشار میده. حالا همه ارکان ماشین به لرزش در میاد. من باز بیشتر پرتاب می شم. سر خیابان می زنه رو ترمز سیصد تومان پول خرد میدم. با فریاد می گه سیصد و پنجاه تومن. می گم مسیر هر روزه منه. می گه سیصد و پنجاه کرایشه. می گم کرایه که سیصده شما می خوای از ملت بیشتر بگیری اون یه بحثه دیگست. یک سکه 50 تومانی میدم. دستش را پرت می کند که برو نمی خواد. سکه را میندازم رو تشک صندلی بغل دستش. میرم و آرزو می کنم یک مرد گنده قلچماق باشم که همین الان این پیرمرد مدعی بد اخلاق که از همه دنیا طلب داره رو بکشم پایین مثل سگ بزنمش. بی هیچ رحم یا عذاب وجدانی
پ.ن: بدون هیچ تردیدی یکی از مدعی ترین اقشار همین راننده تاکسی ها هستند . تلافی هر جور گرانی از لوازم ماشین بگیر تا برنج , بی صلاحیتی مسئولین تاکسی رانی , مطالباتشون از بیمه و هزار کوفت و زهرمار دیگه رو می خوان از بقیه در بیارن. انگار مسئول کل بد بختی هاش تویی