غبا ر تردید این روزها چه وزنی دارد: آوریل 2009

سه‌شنبه، اردیبهشت ۰۱، ۱۳۸۸

**

كريمان جان فداي دوست كردند / سگي بگذار ما هم مردمانيم
پ.ن: ميم بده

جمعه، فروردین ۲۱، ۱۳۸۸

:-(

من جهد همی کنم قضا می گوید بیرون ز کفایت تو کاری دگر است
نشد که بشود. این منو یکی

:))

رئیس به سین میگه که وزن اضافه کردی؟ به نظرم چاق شدی
!!! سین میگه نه این عیدی نمک زیاد خوردم باد کردم

دوشنبه، فروردین ۱۷، ۱۳۸۸

My 3 engrossing personality

Part One,

نام: رضا . ميم. ملقب به رضا سيبيل يا رضا موتوري
نحوه آشنايي: تحصيل دار شركت
توضيحات: مشخصه كلامي ويژه؛ سگ نجس و سگ كثيف تري
چهل ساله است با قامت متوسط. موهاي كم پشت و حالت دار,سيبيل پر پشت و نامرتب و عموما" تنها هفته اي يكبار آنهم شش تيغه صورتش را اصلاح مي كند. پوستش آفتاب سوخته است. سينه ستبر و ماتحت عقب .شلوار شش جيب ارتشي , كفش كتاني سفيد و انگشترهاي عقيق مي پوشد و روي رئيس جمهور محبوب را سفيد كرده چون تنها به جز يكي دو ماه از تابستان در مابقي دوران يك كاپشن مشكي پف دار هم به تن دارد. اصالتا" سبزورايست با توان اداره دو زن و از هر زن دو فرزند يكي به تهران و يكي به ولايت . از روزنامه ها فقط اخبار ورزشي و حوادث را مي خواند.شديدا" پرسپوليسيست . تمام مدت مطالعه هر چند دققيه يكبار زير لب مي غرد كه از سگ نجستريد از سگ كثيف تريد كه بسته به نوع خبري كه مي خواند اين جمله را با شدت و مدل مختلف ادا مي كند. عموما" در مورد مسائل كشوري و لشگري و فلسفي و اجتماعي نظر كارشناسي ندارد سرش را انداخته پائين زندگيش را ميكند و اين بهترين بخش ماجراست.تنها عنادش با قشر آخوندهاست و نتها راه حل دلپسندش هم اين است كه همه را از جمله شخص درجه اول مملكت را به رگبار ببندد. مادامي هم كه فارغ مي شود از مطالعه چرت ميزند و سرش به شدت زيادي تا روي سينه ميرسد و باز برميگردد سر جاي اول. لهجه خاصي دارد و جدا از آن كلمات را جويده و تند رديف ميكند. اونقدر كه اوايل مجبور بودم همش بپرسم بله؟با چنين ظاهر فريبايي كمتر تنابنده اي د ر اطرافمان به چشم مي خورد كه ازش حساب نبرد يا حداقل فكر نكند چه گنده لاتيست.اوايل صدايش به زور شنيده مي شد, خيلي كم حرف بود.اما اين آخري ها وقت مطالعه گاهي سوژه اي پيدا مي كند و در موردش حرف ميزند از يك چيزهايي نگران مي شود كه اصلا" فكرش راهم نمي كردم.مثلا" از اينكه دبيرستان فلان كه دورتر است از محل زندگيشان براي پسرش جاي بهتريست چون معلم هاش بهترند اما چون سند خانه آنها به اون محدوده نمي خورده ثبت نامش نكرده اند و حالا در به در دنبال پارتي مي گردد. از اينكه ترجيح مي دهد پسرش به جاي فوتبال برود انگليسي ياد بگيرد اما پسرك گوش نمي دهد.از اينكه دوست دارد بچه هاش آدم حسابي درس خوانده بشوند.گاهي هم كارت هاي قرعه كشي دخترش را مي دهد دستم تا براش چك كنم تو اينترنت جايزه برده يا نه. يكبار هم به آزاده گفته بود يك مقاله از اينترنت براي دخترش در رابطه با انجمن اوليا مربيان مي خواهد. يكبار هم به شوخي گفته بود چرا زنها وقتي وسط كارو بدبختي هستي زنگ مي زنند و هي اصرار مي كنند هر چي تعريف و حرف دارند همون موقع برايت بگويند از سگ نجسترن اگر هم قطع كني كه ناراحت مي شوند.اگر يك وقتي پاش بيفتد و تو هم برايش يك چيزي تعريف كني هي كله اش را تكان مي دهد و قسمت آخر جمله اي كه گفتي را تكرار مي كند به اين معني كه حواسم كاملا" با شماست. خلاصه موجود نازنين و حيرت انگيزيست.بعد عيدي هم كه برگشتهاز شهرستانش قندان روي ميز مرا پر كرده ازآبنبات به رسم سوغات