غبا ر تردید این روزها چه وزنی دارد: مهٔ 2006

یکشنبه، خرداد ۰۷، ۱۳۸۵

هيچ وقت واقعا"نفهميدم به خدا اعتقاد دارم يا نه يعني اصولا" مجال فكر كردن به اين موضوع رو نداشتم وانگهي اين كندوكاو به هيچ كاريم نمي آمد چون حتي اگرم داشتم نمي تونستم همه چيز رو بسپارم به دستش قدرت طلب تر از اين حرفها بودم...اما گاه گداري فكر مي كنم خدا به من اعتقاد داره من اينو فقط حس مي كنم

شنبه، خرداد ۰۶، ۱۳۸۵

واقعا" حالم از اين جهل معصوميت بار داره به هم مي خوره...هيچ علاجيم برات پيدا نمي كنم

یکشنبه، اردیبهشت ۳۱، ۱۳۸۵

بيست و سه تا شد....هنوز 4 تا جان برام باقي مونده وهنوز نمي دونم از بودنم راضيم يا نه
پ.ن :تجربه عدم رو يادم نمياد

سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۶، ۱۳۸۵

ديشب ماه كامل بود

آنچه مي خوانيد بخشي از اعترافات نه چندان پنهان ميرز ميگرن باجي ملقب به دن ميگرن مي باشد....
براي هر نفراز آدمهاي روي زمين يك ايسم قابل تعريف مي باشد كه البته در نهايت همه به يك چاله ختم:
ميشوند

شنبه، اردیبهشت ۲۳، ۱۳۸۵

ابريق مي مرا شكستي ربي
بر من در عيش راببستي ربي
من مي خورم و تو مي كني بد مستي
خاكم به دهان مگر كه مستي ربي

جمعه، اردیبهشت ۱۵، ۱۳۸۵

قدم خير

يه چند وقتي بازم حالت تهوع دارم ...گمونم بازم آبستن حوادثم
پ.ن : دعا كنيد فقط سالم و صالح باشه

سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۲، ۱۳۸۵

Lightness

و گردن افراشته بدان سبب كه اعتماد نكرديم .....
بي آنكه بي اعتمادي را دوست داشته باشيم

Smell of the dead

بريم -
الان نميشه...ميخواي بغلت كنم اگر خسته شدي؟ :
نه بيا بريم -
ميترسي؟ :
(سكوت) -
مرده ها كه ترس ندارند زنده ها ترسناكترند :
ولي بو كه دارند ..اينجا خيلي بو گند ميده من نمي تونم _
پ. ن : تعفن مرگو تا حالا حس كردي؟