غبا ر تردید این روزها چه وزنی دارد: ژانویهٔ 2006

دوشنبه، بهمن ۱۰، ۱۳۸۴

.روحم از شدت الم مشرف به موت است

شنبه، بهمن ۰۸، ۱۳۸۴

!!?

اكنون مرا به قربانگاه ميبرند
گوش كنيد اي شمايان , كه در منظري كه به تماشا نشسته ايد
ودر شماره , حماقتهايتان از گناهان نا كرده من فزون تر است
با شما مرا هر گز پيوندي نبوده است0-
بهشت شما در آرزوي به بر كشيدن من , در تب
دوزخي انتظاري بي انجام خاكستر
خواهد شد
تا آتشي آنچنان به دوزخ خوف انگيزتان به ارمغان برم
كه از تف آن, دوزخيان مسكين,
آتش پيرامونشان را چون نوشابه اي گورا به سر كشند
, چرا كه من از هرچه با شماست
از هر آنچه پيوندي با شما داشته است نفرت مي كنم
از دستهايتان كه دست مرا چه بسيار از سر خدعه فشرده است
از قهر و مهربانيتان
و از خويشتنم كه نا خواسته از پيكرهاتان شباهتي به ظاهر برده است
........
نيش نيزه اي بر پاره جگرم از بوسه لبان شما مستي بخش تر بود
چرا كه از لبان شما سخني جز به نا راستي نشنيدم
.....
از مردان شما آدمكشان را و از زنانتان به روسپيان مايلترم
من از خداوندي كه درهاي بهشتش را بر شما خواهد گشود به لعنتي
ابدي دلخوشترم
گوش كنيد اي شمايان كه در منظر نشسته ايد
:- به تماشاي قرباني بيگانه اي كه منم
با شما مرا هرگز پيوندي نبوده است

سه‌شنبه، بهمن ۰۴، ۱۳۸۴

This days

.... اين روزها كه مي گذرد , فعلا" فقط مي گذرد

شنبه، بهمن ۰۱، ۱۳۸۴

...يه جزيره

نيمه شبي , از كسي راجع به يه جزيره شنيدم.جزيره اي كه براي خودش و جفت احتماليش تصور كرده بود. به دور از هرگونه تكنولوژي و هياهو . ايده جالبي بود .منم ديشب به يه جزيره فكر كردم. يه جزيره كه بشه توش..... بشه كه

شهر بيدار


اينجا تهران است. شهر برجهاي شيشه اي .شهر دوستي هاي يه روزه...همه شب حيرانش بودم.
حيران شهر بيدار
.... گفتم بنخفتي شهر همه شب بنخفتي

پنجشنبه، دی ۲۹، ۱۳۸۴

.... هر جايي

نيشش تا بناگوش باز بود. چنان با ولع مي پاييدش كه كم مانده بود درسته قورتش بده. وقتي زنك رد شد لباشو ليسيد و با چشمهاي دريده گفت هر جايي... نمي دونم ديگه چي گفت ، اما اين كلمه يهو منو ياد تو انداخت . چند بار سعي كردم ك ذهنمو دور كنم اما هربارآخرش به تو رسيدم. فكر كردم هر جايي يعني چي؟؟نمي دونم چرا اين كلمه منو ياد تو انداخت

سه‌شنبه، دی ۲۷، ۱۳۸۴

!!

گاهي اوقات ذهنيات و خاطرات آدم حكم مستراح رو پيدا مي كنه بنابراين هرگونه كنكاشي موجب افزايش بوي گند خواهد بود. درچنين حالتي بهتره از جستجو دست برداريم و سعي كنيم سيفون رو بكشيم.

پ.ن: شانس بياريم و آب قطع نباشه

یکشنبه، دی ۲۵، ۱۳۸۴

....

براي اينكه گاهي اندك شعف حاصل شده را تا سر حد امكان نگه داري:هيچ مگو, هيچ مپرس ,هيچ مخواه
پ.ن: اين از سخنان گوهر بار خودم مي باشد . هرگونه استفاده و سو استفاده پيگرد قانوني دارد

شنبه، دی ۲۴، ۱۳۸۴

چهار راه

چهار راه اول: آسمون رو نگاه ميكنه , انگار لحاف فلك واقعا" شكاف برداشته . يه دونه برف صاف مي ره تو چشمش . سرش رو مياره پايين و چند بار پلك ميزنه. خانم خيس شديد برف خيلي شديده من مسيرم مستقيمه تا يه جايي برسونمت. دودل نگاه ميكنه ازپدرش كمي مسنتري چشمهات مهربونه. نه مزاحم نمي شم ميرم خودم. دخترم الان ماشين گير نمياد تعارف نكن سرده.( دخترم؟ )؟ ممنون. از سر كار مياي؟ بله. خسته نباشي.مرسي شما هم همين طور. مي اومدي جلو مي نشستي بخاريو روشن كردم. ممنون سردم نيست. اسمم اميده. با تعجب نگات مي كنه( ازاينكه بي مقدمه اسمتو گفتي يا از اينكه اسمت به سنت نمي خوره) سكوت. سر چهار راه دوم: فرشته خانم اسمتو نمي گي؟ اعتمادي. اسمت همون فاميليته. دوست پسر داري؟ حالا احتمالا" فهميده دخترم يعني چه. لطفا" نگهداريد رسيديم من پياده ميشم. حالا چرا ترش كريدي قصد جسارت نداشتم خواستم بگم جوناي اين دوره بي معرفتن كه تو اين سرما.... ها هاها . ديگه گوشاش خوب نميشنيدن. سر چهار راه سوم: چه لاك خوشرنگي هم زدي. انگشتاشو قايم مي كنه. سكوت. چند بار از تو آينه نگاه كردي. ببينمت, مم فرشته اهله... نگه داريد لطفا" چيه چي شد؟ (باخنده) چيز بدي نگفتم. اهله؟؟؟؟ صداتو دلبرانه مي كني , حال.مستقيم زل زديد تو چشم هم. چين و چروك زير چشمات مي گه 50 رو پر كردي. دستت مياد طرفه صورتش.محكم دستت رو پس ميزنه نگه دار پدر جان اين پدر جان رو طوري گفت كه اجالتا" از رو بري. سر چهار راهه چهارم : برف شديدتر شده صدايه يه ترمزمحكم . بفرما پايين واقعا"برات متاسفم ادم هم اينقدر كله خر, بيچاره بيشتره.... ديگه نمي شنوه چون دور شده. داره فكر مي كنه مسيرش دور شده يانه؟ برف اين بار نشسته رو ملاجش . باازم آسمون رو نگاه مي كنه . اما اين بار ديگه فكر نمي كنه.خانم ادم برفي شدي من مسيرم مستقيمه بيا.... ؟

چهارشنبه، دی ۲۱، ۱۳۸۴

No thing...

بارون و سيگار رو به يه اندازه دوست دارم نه اصلا" برف و باران و سيگار را باهم دوست دارم. خيلي جدي نگيريد به علت برودت هوا شروور ميگم , اما از همين جا صحت و سلامت عقليم را اعلام مي دارم
البته ميزان اين شروور گوييها تا حدي هم به خوشحالي ديشبم مر بوطه. من ديشب يه كاري رو كردم كه دقيقا" 6 ماه بود جسارت انجامش رو نداشتم . اما ديشب تونستم .البته اين جسارت بسيار ساده و اتفاقي به دست آمد . الغرض در حال حاضر خوبه خوبم. همين... آره

دوشنبه، دی ۱۹، ۱۳۸۴

يه راهشم اينه

براي پاك كردن كتابها كافيه اونارو باز نكنيم. آدمها هم همين طور, براي محو كردن نامشان كافيه هرگز با اونا صحبت نكنيم

???

ديروز كه يادت افتادم يهو دلم خيلي هواتو كرد. هرچند اغلب با بي منطقي هات دلمو سوزونده بودي, اما دل كه منطق نداره. تو اون سفيدي خيلي آروم شده بودي, انگار معصوميت از دست رفتت بهت برگردونده شده بود . هميشه دلم تو رو اينجوري خواسته بود
پيشاني سرد و مرطوبت رو بوسيدم و براي اولين بار بوي و سدر تو مشامم پيچيد و بلور هاي كافور تا چند ساعت رو لبام موند. ديگه هرگز نديدمت ديگه نمي بينمت

شنبه، دی ۱۷، ۱۳۸۴

....فرشته


فرشته عذاب. اين اسمو اونروزبهاري كه دردم (ميگرن) با قدرت حياتيش منو به زندگي باز طلبيد و باعث شد چشمهام به يه صبح ديگه سلام بدن , به ذهنم خطور كرد. دقيقا" خطور كرد. يه صبح ديگه با ميگرن و فرشته عذاب
هميشه حيران بودم چرا اسمتو گذاشتم فرشته. اونموقع ها نفهميدم. اما هيچ وقتم از ذهنم پاك نشد تا اينكه امروز صبح دوباره ميگرن به سراغم اومد و منو بيدار كرد .فهميدم.راز فرشته بودنتو فهميدم. تو كمكم كرده بودي به خاطر همين فرشتم بودي.عليرغم اينكه همه فكر مي كردن راهش اون نبود و صد البته كه منم جز همه بودم. اما كمك, كمك بود. من امروز خيلي مديونتم فرشته. بابت همه سردر گمي هام, بابت همه دردهام و بابت همه دلتنگي هام كه اينا همش زندگيه خود خود زندگي و من حالا ديگه ياد گرفتم چه جوري همه اش رو با ولع تمام عين يه دلستر هورت بكشم و قورت بدم كه عاشق زندگي شدم
همه فكر ميكنند ازت بيزارم فرشته , شايد خودمم همين فكرو ميكردم تا ديروز . اما وقتي خود ديروزمو تو آينه رفتار ديگران پيدا مي كنم ميفهمم من با تلنگر بيدار نمي شدم , مديونتم فرشته ام

جمعه، دی ۱۶، ۱۳۸۴

گلاب به روتون

بعضي ها از شدت فرو دادن دانشهاي زياد مدام دارن فرو داده ها رو بالا مي آرن شانس بيارين و در چنين مواقعي در مقابل اين افراد قرار نگيريد .اين تنها باريه كه خدا رو شكر مي كنم كه كم مي دونم ، اينقدر كم كه به بالا آوردن نرسيدم.آ خدا خودمونيما كارت خيلي سخته ها. من اگر من جاي تو بودم يقينا" گوه گيجه مي گرفتم از داوري بين اين مخلوقات. منم مثل اون دوست عزيز فكر ميكنم تو هم وقتي حوصلت سر رفته بود بشرو ساختي اما فكر اينجاشو نكرده بودي ..ا

سه‌شنبه، دی ۱۳، ۱۳۸۴

راه ديگري

اگر راهي كه تو را به رهايي مي رساند از درد و دروغ و بدنامي مي گذرد, پس وظيفه توست كه درد و دروغ و بدنامي غوطه ور شوي تا بر آنها چيرگي يابي. براي نجات تو راه ديگري وجود ندارد. اگر راهي كه تو را به رهايي مي رساند از فضيليت و شادماني و حقيقت مي گذرد. پس وظيفه توست كه در فضيليت و شادماني و حقيقت غوطه ورشوي تا بر آنها چيره شوي تا بر آنها چيره شده و پشت سرشان بگذاري. براي نجات تو راه ديگري وجود ندارد

.... هنوز تا

سكوت بود و سكون
يه رگبار
يه نمه بارون
خاك تشنه و پير اما
لخت و عور
سكوت
تا يه رگبار ديگه
باز هم سكون
....در انتظار سيل شايد

یکشنبه، دی ۱۱، ۱۳۸۴

...خوبي

دلواپسم ، دلواپس همه خوبيات. اما هنوز نمي دونم دلواپس از دست دادنشم يا دلواپس غلط بودن تصور خوبيت. هردوش درده اصلا" خوب يعني چه؟ كاش براي هر واژه فقط يه تعريف بود