غبا ر تردید این روزها چه وزنی دارد: ژانویهٔ 2007

دوشنبه، بهمن ۰۲، ۱۳۸۵

Bitty

این روزها به شدت پستی و ابتذال مردم زیر پایم را خالی می کند عن قریب است که غرقه شوم

ASS

جونم بگه براتون چند وقتیه به درخواست جمعی از دوستان که مکرارا" ( تاکید می کنم مکرارا") از این حقیر خواسته اند که کلیه ضرب المثل هایی که کلمه کون در آنها کاربرد دارد و بنده _ نمیدانم به چه دلیل _ در مکالماتم زیاد سراغ از این واژه می گیرم , به نحوی از انحاء مدون کنم شاید توجیهی باشد برای همه سروران که من این ضرب المثل ها را از کجایم در می آورم پس زین پی اگر شما خواستید این مثل ها را به کار برید با خیال راحت ارجاع دهید به این بلاگ البته در اینجا لازم به ذکر است که بنده به اطلاع کلیه دلبندانم برسانم اینجانب هیچ رقمه نسبم به بلاد قزوین نمی رسد . ولی اینکه چرا ما اینقدر از این واژه استفاده می کنیم فرض بفرمائید یکی از ناشناخته های دنیای شگفت انگیز است , اما حالا این شما و این دایرة الکون ( پیشاپیش مراتب شرمساری خویش را به خوانندگان محترم و مودب این وبلاگ ابلاغ می نمایم باور بفرمائید بنده بی تقصیرم مامورم و معذور اینا اغفالم کردن ) و اما
کون خر برایش حمام است -
...کنایه از آدمهای بی خیال و بی مسئولیت که کلا" همه جوره خوشحالند
با کون دیگران می گوزه -
معادلش همان پز دلدن الکی تو این مایه ها که از دیگران مایه می گذارد برای افه شخصی
سگ هم که به کونش بره چخش نمی کنه -
اینا همون آدمهای تنبل و لاابالین که از فرط تنبلی سگم از کونشان بیرون نمی کنند
ملا مرا پند میداد خودش می رفت کون می داد -
کنایه از آدمهایی که فقط بلدند نصحیت کنند ولی خودشان مشمول هیچ پندی نیستند
...تا کون خیار تلخ می شود
تا تقی به توقی می خوره
اونی که به ما نریده بود کلاغ کون دریده بود -
یعنی ما آنقدر بدبخت شدیم که همه به ما برینند
کونش را نداره اگر نه توپچی می شد -
یعنی همانا آب نیست برایش اگر بود خوب هیچی دیگه
کون لق دنیا -
! بدون شرح
خرس کون سوراخ -
شامل همان آدمهای تنبل و به زعم خود زرنگ ولی الزاما" باید چاق باشند ( بین 90 تا 120 کیلو
کون گشاد -
اینم که معلومه کالیبر بالاست
سرش با کونش قمچان می کنه -
یعنی خیلی بی سر و پا و بی برنامست
به کونش می گه با من نیا بو می دی -
استعاره از آدمهای افاده ای
با این کون این کنگر را نمی کنی -
یعنی با این کالیبر بالا از پس این کارا بر نمیایی
کون از خودش نیست دسته بیل می تپونه -
اینم بدون شرح
بیاد بره کونم یا رفت کونم -
این مال وقتایی که می خوای خیلی خیلی توهین کنی
کونت را بذار توی آب سرد -
وقتی یکیو خیلی عصبی کردی بعدش اینو می گی که شاید کمکی کرده باشی
توی کونش عروسیه -
یعنی کلا" خوشحاله دلیل نمی خواد
...و الخ
پ . ن : خلاصه اینکه من همه تلاشم را کردم اگر بازهم شرو وری گفتم که اینجا از قلم افتاده مدیون دو عالمید اگر خبرم نکنید
:D

جمعه، دی ۲۹، ۱۳۸۵

Yoke

من نمی فهمم این حس تنوع طلبی بشر تا کجا می خواد پیش بره آخه دستمال توالت گلگلی با نقش برجسته یعنی چه؟
دست گردان شتری می خرد , چند ماهی به او نواله می دهند تا گوشتی بشود , بعد که خوب با او اخت شد آذینش می کند با گل و گیاه . آئینه ای هم می گذارد روی پیشانیش. چشمهایش را هم سرمه می کشد و با نقاره و طبل دورش می گرداند و از هر سر خانه نیازی می گیرد تا روز عید که همه می آیند به میدان محله و نحرش می کنند و گوشتش را تکه تکه می برند موقع نحر تا صدایش را نشنوند طبل می کوبند. مواظب هم هستند تا کسی از محله های رقیب شتر را کاردی نکند. بانی فقط می تواند افسار شتر را به دست بگیرد , چون آشناست با او و گرنه نمی شود , شتر تنها حیوانی است که از جلو می تواند لگد بزند.وقتی قصاب می آید تا کارد تیزش را زیر گلو شتر فرو کند , شتر به بانی نگاه می کند و گریه می کند. اول دو دستش خم می شود و بعد پاهایش , با دوچشم باز و اشک بسته رو به بانی . سر و گردنش را می گذارد روی حوضچه خون خودش و نگاه می کند با دوچشم سرمه کشیده
آئینه های دردار - هوشنگ گلشیری
پ.ن : این جملات واقعا" منو مریض کردند بیشتر از قبل ...که...همین

چهارشنبه، دی ۲۷، ۱۳۸۵

!

تنها خاصیت این روزهای یکنواخت در اینه که دیگه منتظر هیچی نیستی .....فقط بعضی وقتها که رنگ صورتی ببینم تعادلم از کف می رود..بوی بعضی عطرها هم آدمیزاد را مشمئز می کند...الباقی قابل تحمل است
پ.ن: عجالتا" عرضی نیست

شنبه، دی ۲۳، ۱۳۸۵

بعضی اوقات , که کم هم نیست احساس می کنم همه مان تا گلو توی لجن گیر کرده ایم

چهارشنبه، دی ۲۰، ۱۳۸۵

گفت که تو مست نه ای
رو که از این دست نه ای
رفتمو سرمست شدم
وز طرب آکنده شدم

سه‌شنبه، دی ۱۹، ۱۳۸۵

Dangrous Dream

تا حالا گوسفند گوشتخوار دیدی؟ من دیدم همین دیشب...تا خود صبح من فرار کردم اونم دنبالم می دوید ...نزدیکای صبح دیگه دیدم فرار بی فایده است وایستادم به جیغ کشیدن خوشبختانه کارساز شد و مادرمان بیدارمان کرد
پ.ن: کسی معبر خوب سراغ نداره؟

دوشنبه، دی ۱۸، ۱۳۸۵

Klulu

روشنفکران فاحش و فاحشه های روشنفکر آدمها تجربه نیستند
پ.ن: دمت طلا, روحت گلگون و جیبت پر پول که هر وقت یاد این پندت می افتم کلی فاس یلسوی می گیرم

I Wish

تصور کنید برای استخدام به جایی مراجعه کنید و فرم ستخدام به شرح ذیل باشد
آیا نماز می خوانید؟
آیا سیگار می کشید؟
آیا تا کنون از مشروبات الکلی استفادکرده اید؟
آیا در فامیل شما دکتر و مهندس وجود دارد؟ توضیح دهد.( یعنی اسم تمامی افراد را با ذکر نسبت و مشخصات شغلی) ؟
هدفتان از زندگی چیست؟
آیا در خانواده شما فرد معتادی وجود دارد؟
به رابطه پدر و مادرتان نمره بدهید چند می دهید؟
آیا منزل شخصی دارید یا مستاجر هستید؟
...
و تصور بفرمائید منتها الیه آرزوی بنده این باشه که در پایان این فرم فقط و فقط یه جواب نه یعنی یه سئوال بپرسم که:آیا شما به روح اعتقاد دارید؟ اگر دارید توی آن روحت پوفیوز دو سرقاف ولد چموش آخه می خوای کارمند بگیری یا مشاوره ازدواج می دی
پ.ن: از معرف آرین بیش از این انتظاری نمی رفت
پ.ن 2: یادش به شر باد

یکشنبه، دی ۱۷، ۱۳۸۵

افسوس

دریغا که این تغییر حالت برایم ناشناخته نبود , من کرارا" آنرا آزموده بودم و همیشه وقتی به منتها درجه ناامیدی رسیده بودم هر بار که دچار این تجربه وحشتناک منقلب شدن می شوم وجودم در هر شکلی که هست خرد و خمیر می شود. هر بار نیروهایی پاگیر و محکم بنای وجودم را لرزانده و خراب می کند و هر بار پاره ای از حیات نازپرورده و واقعا" محبوب من وفاداریش را از دست می دهد و به دنبال این خرابی از دستم می رود