In The Mood For Confidence
اكنون مرا به قربانگاه مي برند
گوش كنيد اي شمايان, در منظري كه به تماشا نشسته ايد
! و در شماره, حماقت هايتان از گناهان ناكرده من فزون تر است
با شما هرگز مرا پيوندي نبوده است -
بهشت شما در آرزوي به بر كشيدن من, در تب
;دوزخي انتظاري بي انجام خاكستر خواهد شد
تا آتشي آنچنان به دوزخ خوف انگيزتان
ارمغان برم كه از تف آن, دوزخيان مسكين
آتش پيرامونشان را چون نوشابه يي گوارا به
.سر كشند
چرا كه من از هرچه با شماست, از هرآنچه پيوندي
: با شما داشته است نفرت مي كنم
از آغوش بويناكتان و
از دستهايتان كه دست مرا چه بسيار كه از سرخدعه فشرده است
از قهر و مهربانيتان
و از خويشتنم
... كه ناخواسته, از پيكرهاي شما شباهتي به ظاهر برده است
غرور من در ابديت رنج من است
تا به هر سلام و درود شما, منقار كركسي را بر
.جگرگاه خود احساس كنم
نيش نيزه يي بر پاره جگرم, از بوسه لبان شما
مستي بخش تر بود
.چراكه از لبان شما هرگز سخني جز به ناراستي نشنيدم
و خاري در مردم ديدگانم, از نگاه خريداريتان
صفا بخش تر
بدان خاطر كه هيچگاه نگاه شما در من, جز نگاه
.... صاحبي به برده ي خود نبود
از مردان شما آدمكشان را و
.و زا زنانتان به روسبيان مايل ترم
من از خداوندي كه درهاي بهشتش را بر شما خواهد
گشود, به لعنتي ابدي دلخوش ترم
من پرومته نامرادم
كه كلاغان بي سرنوشت را از جگر خسته سفره يي
.جاودان گسترده ام
پ.ن: كم آوردم ... خيليم كم آوردم
پ.پ.ت: بخشهاي از شعر به خاطر عدم ياري حافظه از قلم افتاده است